مدح صاحب الزمان عج




گلي دارم که مست از بوي اويم
به غير از او گلي ديگر نبويم
گل من گلبن افلاک باشد
گلم از گلشن لولاک باشد
گل من نور چشمان رسول است
گل من زيب دامان بتول است
گل من مرتضي را نور عين است
گل من طالب خون حسين است
گل من در دو عالم بي نظير است
خداوند تعالي را سفير است
گل من اشرف خلق جهان است
گل من مهدي صاحب زمان است
اگر ظاهر شود از امر يزدان
از اين گل مي شود عالم گلستان






خدا كند كه بيايي

الا که راز خدایی، خدا کند که بیایی
تو نور غیب نمایی، خدا کند که بیایی
شب فراق تو جانا خدا کند به سرآید
سرآید و تو برآیی، خدا کند که بیایی

دمی که بی تو سر آید خدا کند که نیاید
الا که هستی مایی، خدا کند که بیایی
فسرده غنچه گلها فتاده عقده به دلها
تو دست عقده گشایی، خدا کند که بیایی
ز چهره پرده بر افکن به ظلم شعله در افکن
تو دست عدل خدایی، خدا کند که بیایی

نظام هر دو جهانی امام عصر و زمانی
یگانه راهنمایی، خدا کند که بیایی
تو مشعری عرفاتی، تو زمزمی تو فراتی
تو رمز آب بقایی، خدا کند که بیایی
دل مدینه شکسته حرم به راه نشسته
تو مروه ای تو صفایی، خدا کند که بیایی

به سینه ها تو سروری به دیده ها همه نوری
خدا كند كه بيايي  خدا كند كه بيايي




چند داستان از عاقبت بخيران

دريافت فايل عاقبت بخيران


دستي كه به پيامبر سيلي زد

روزى پيامبر خدا - ص - از مدينه طيبه بيرون رفت ، ديد كه مرد عربى سر چاهى براى شتر خود آب مى كشد. فرمود: آيا اجير مى خواهى كه براى شترت آب بكشد؟ عرض كرد: بلى . به هر دلوى سه خرما اجرت ميدهم . حضرت راضى شد، يك دلو آب كشيد و سه خرما اجرت گرفت ، سپس ‍ هشت دلو ديگر كشيد كه ريسمان قطع شد و دلو به چاه افتاد. مرد عرب غضبناك شده ، جسارت كرد و سيلى به صورت مبارك رسول خدا - ص - زد و بيست و چهار خرما به پيامبر خدا مزد داد. آن بزرگوار دست خود را ميان چاه كرد و دلو را بيرون آورد. چون اعرابى اين حلم و حسن خلق را از پيامبر ديد دانست كه آن حضرت بر حق بوده ، لذا رفت و كاردى پيدا كرد، آن دستى را كه به پيامبر جسارت كرده بود قطع نمود و غش كرد و بر زمين افتاد.
قافله اى از آن راه مى گذشتند، ديدند دست اين شخص قطع شده و خودش ‍ غش كرده و افتاده است . آنان پياده شدند و آب به صورتش پاشيدند، وقتى كه به هوش آمد، گفتند: تو را چه شده ؟! گفت : به صورت پيامبر سيلى زده ام ، مى ترسم كه دچار عقوبت شوم !
برخاست و دست قطع شده خود را به دست ديگر گرفت . جهت رسيدن به خدمت پيامبر راهى مدينه شد، وقتى به مدينه رسيد، ديد عده اى از اصحاب در جايى نشسته اند، پرسيدند: چه مى خواهى ؟ گفت : به پيامبر خدا حاجتى دارم . سلمان او را به خانه فاطمه زهرا(س ) برد، ديد پيامبر خدا نشسته و حسنين را روى زانوى مقدسش جاى داده است .
اعرابى عذر خواهى نمود! پيامبر خدا فرمود: پس چرا دستت را قطع كرده اى ؟ عرض كرد: من دستى را كه به صورت نازنين شما سيلى زده باشد نمى خواهم . پيامبر فرمود: اسلام بياور و به يگانگى خدا اقرار كن . عرض ‍ كرد: اگر شما بر حقيد دست قطع شده مرا به حال اول برگردانيد و شفا دهيد.
پيامبر اكرم - ص - دست قطع شده اش را به موضع خود گذاشته ، فرمود: بسم الله الرحمن الرحيم و نفسى كشيده ، دست مبارك خود را به موضع قطع شده ماليد، دست آن عرب به حال اول بازگشت و اعرابى شهادتين به زبان جارى كرد و اسلام آورد.(119)


گناه نكردن از توبه كردن آسان تر است

در بنى اسرئيل عابدى بود كه دنبال كارهاى دنيا هيچ نمى رفت و دائم در عبادت بود، ابليس صدايى از دماغ خود در آورد كه ناگاه جنودش جمع شدند، به آنها گفت :
چه كسى از شما فلان عابد را براى من مى فريبد؟ يكى از آنها گفت : من او را مى فريبم .
ابليس پرسيد: از چه راه ؟ گفت : از راه زن ها. شيطان گفت : تو اهل او نيستى و اين ماءموريت از تو ساخته نيست ، او زنها را تجربه نكرده است . ديگرى گفت : من او را مى فريبم . پرسيد: از چه راه بر او داخل مى شوى ؟ گفت : از راه شراب ، گفت : او اهل اين كار نيست كه با اينها فريفته شود. سومى گفت : من او را فريب مى دهم ، پرسيد: از چه راه ؟ گفت : از راه عمل خير و عبادت ! ، شيطان گفت : برو كه تو حريف اويى و مى توانى او را فريب دهى .
آن بچه شيطان به جايگاه عابد رفت و سجاده خود را پهن كرده ، مشغول نماز شد، عابد استراحت مى كرد، شيطان استراحت نمى كرد. عابد مى خوابيد، شيطان نمى خوابيد و مدام نماز مى خواند، بطورى كه عابد عمل خود را كوچك دانست و خود را نسبت به او پست و حقير به حساب آورد و نزد او آمده ، گفت : اى بنده خدا به چه چيزى قوت پيدا كرده اى و اينقدر نماز مى خوانى ؟ او جواب نداد، سؤ ال سه مرتبه تكرار شد كه در مرتبه سوم شيطان گفت : اى بنده خدا من گناهى كرده ام و از آن نادم و پشيمان شده ام ؛ يعنى توبه كرده ام ، حال هرگاه ياد آن گناه مى افتم به نماز قوت و نيرو پيدا مى كنم .
عابد گفت : آن گناه را به من هم نشان بده تا من نيز آن را مرتكب شوم و توبه كنم كه هر گاه ياد آن افتادم بر نماز قوت پيدا كنم . شيطان گفت : برو در شهر فلان زن فاحشه را پيدا كن و دو درهم به او بده و با او زنا كن . عابد گفت : دو درهم از كجا بياورم ؟ شيطان گفت : از زير سجاده من بردار. عابد دو درهم را برداشت و راهى شهر شد.
عابد با همان لباس عبادت در كوچه هاى شهر سراغ خانه آن زن زناكار را مى گرفت . مردم خيال مى كردند براى موعظه آن زن آمده است ، خانه اش را نشان عابد دادند. عابد به خانه زن كه رسيد، مطلب خود را اظهار نمود. آن زن گفت : تو به هيئت و شكلى نزد من آمده اى كه هيچ كس با اين وضع نزد من نيامده است جريان آمدنت را برايم بگو، من در اختيار تو هستم . عابد جريان خود را تعريف نمود. آن زن گفت : اى بنده خدا! گناه نكردن از توبه كردن آسانتر است وانگهى از كجا معلوم كه تو توفيق توبه را پيدا كنى ، برو، آن كه تو را به اين كار راهنمايى كرده شيطان است . عابد بدون آن كه مرتكب گناهى شود برگشت و آن زن همان شب از دنيا رفت ، صبح كه شد مردم ديدند كه بر در خانه اش نوشته كه بر جنازه فلان زن حاضر شويد كه اهل بهشت است ! مردم در شك بودند و سه روز از تشييع خوددارى كردند، تا خدا وحى فرستاد به سوى پيامبرى از پيامبرانش
(36) كه برو بر فلان زن نماز بگزار و امر كن مردم را كه بر وى نماز گزارند. به درستى كه من او را آمرزيده ام ، و بهشت را بر او واجب گردانيدم ؛ زيرا كه او فلان بنده مرا از گناه و معصيت بازداشت .(37)



براي دريافت فايل فشرده در روي اين لينك كليك نماييد

براي باز كردن فايل فشرده از نرم افزار winrarاستفاده كنيد




خوش آمد گويي

به نام خدا

سلام

مطالبم را در وبلاگم


آخر الزمان

مي توانيد مشاهده كنيد

وبلاگ ديگرم
كرج پاك


براي فروش جارو برقي و فعاليت كليكي مي باشد

با تشكر





گزارش تخلف
بعدی